از خواف تا ابیانه
با نام اوکز او همه هستی فراهم از اوتلاش وجنبش ذرات عالم
رب جبال و صخرها تاقله قاف رب خراسان و کویر تشنه خواف
از خواف گفتم دردی اندر سینه افتاد دردی به دل از ماتمی دیرینه افتاد
هر سال با این دردها درخواف دیدار هرشب زدرد خواف تاشبگیر بیدار
از خواف آری خوف دارم گر بگویم آتش زند بر خرمن جان گفتگویم
هرسوروی همسایگیها باکویر است احوال خوافی در صلابت بی نظیر است
اینجا خدا مردان همه مردانه مردند با خشکسال و باد و طوفان در نبرند
اینجا حکومتها جنایت آفریدند اینجا مدرسها به تبعید آرمیدند
اما زطوفان باید اینجا گفتگو کرد بسیار برکتها زطوفان جستجو کرد
گرد باد باشد گردشی در آسیاب است بی باد زحمتها بسی نقش برآب است
در تار قالی پودی ازجان میگذارد از رنج خود نقش فراوان مینگارد
اینجا تمام دیدها در انتظار است اینجا تسلی دادن دل افتخار است
حتی اگر عمری زغم نالیده باشی شاید چنین درد وغمی کم دیده باشی
عواید حاصل از فروش این کتاب به ساخت مدرسه و ارتقای دانش دانشآموزان مناطق محروم اختصاص خواهد یافت.
نویسنده: استاد مجتبی کاشانی (م سالک)
موضوع: مجموعه شعر