زندگی هر چه ساده تر بهتر هرچه آسوده آدمی خوش تر
هرچه قیمت نهی به ملت خود کنی افزوده بر شرافت خود
خرم آنکس که یاوری داند گرمی مهر خاوری داند
هر که باشد ز مردمان غافل کرده بیهوده عمرخود زایل
تن رها کن که تا شوی همه جان درد پیدا کن که تا شوی درمان
هیچکس را حیات دائم نیست بر کسی نعمت مداوم نیست
مرتضی ساده زندگی می کرد بر همین شیوه بندگی می کرد
عمل و علم می شود فرهنگ خرم آنکس که آورش در چنگ
گفت فرزند خویش را لقمان ای مرا نور چشم و راحت جان
تا توانی به خلق خدمت کن طلب آرزو و عزت کن
ملت از همت تو دلشاد است کشور از خدمت تو آباد است
مرحبا مرحبا به همت تو آفرین باد بر لیا قت تو
حفظ کن مال جامعه پسرم شو خبر حال جامعه پسرم
تا ابد سیم و زر نمی ماند قانع در عمر در نمی ماند
از چه خود خواه و خود گرا گشتیم همه آماج این بلا گشتیم
هر کسی سود خویش می خواهد خرم آمال خود خود همی راند
مرتضی یاور یتیمان بود نان جو قوت شاه مردان بود
کن قناعت به کیش درویشان درس عبرت بگیر از ایشان
آن گروهی که مردمی هستند از می عاشقانه سر مستند
جمله در زندگی هدف مندند بر تلاش و معاش پایبندند
همچو ما از برای خدمت کوش پند عنقا چو حلقه کن در گوش
از خدا لحظه لحظه شاکر باش بهر خدمت مدام حاضر باش
یاوری شد پرستش داور می برد در بهشتشان آخر
یاوران چو گلان خوش بویند آب رحمت روانه در جویند
بارالها مرا تو یاور باش بر نِعَمهای خویش باور باش
عباس عنقا تهرانی